۳ تا + امشب

ساخت وبلاگ
ما ۵ قفسه کتابخانه تو خونه‌مون داریم. بیشتر از یک ردیف کامل، کتاب‌های زبان انگلیسی و عربی و فرانسه است. آموزشی و داستانی و ....مدتی بود تصمیم گرفته بودم پروژه زبان دکتری رو کلید بزنم. چند کتاب رو بررسی کردم. دست آخر انتخابم ۱۱۰۰ لغت شد.دیروز، روز چهارم از هفته اول رو تموم کردم. شب‌ها قبل از خواب، مرور می‌کنم، حتی در ذهن. کار رو شوخی نگرفتم اما خیلی جدی نیستم. هیچ‌وقت طرفدار حفظیات نبودم. اما الان می‌بینم به خاطر سپردن، نشاط می‌ده. به‌خاطر آوردن، ‌چالاکیه. کار تکراری هر روزه رو خیلی دوست دارم. کار هر روزه، رسوب ‌می‌کنه. اندازه یک برگ کاغذ یا حتی کمتر. به چشم نمیاد. اگر یک روز پشت گوش بندازی، باد میاد. لایه نازک قبلی رو می‌بره. باید هر روز‌ کار کنی. پشت سر هم کار کنی تا لایه‌ها روی هم بیان.اینجوری بعد از مدتی یک چیز محکم ساخته میشه. زیبا و پرنقش و نگار. مثل صخره‌های دریای جنوب. ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 13:33

عملیات تروریستی پارسال در شاهچراغ جانسوز بود. جگرسوز بود‌. جانکاه بود‌. اشک‌مون خشک نمی‌شد از شدت مظلومیت زائران برادر ابالحسن علی بن موسی. یک ایران عزادار شد. جان‌ها سوخت.عملیات تروریستی دیروز در شاهچراغ هم دوباره داغ‌مون رو تازه کرد.آه از غمی که تازه شود با غمی دگر...اما زنده باد یاد خمینیِ کبیر که فرمود: بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می‌شود.اگر سال گذشته شمری آمد و حمله کرد و کشت و رحم نکرد...چه جان‌ها که آرزوی شهامت و شهادت در سر پروراندند تا در اولین فرصت به مصاف شمرها بروند.ای دشمن زبون ببین وعده حق سلیمانی را: ما ملت شهادتیم. ما ملت امام حسینیم. ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 13:33

حالم خوب نیست. از وضعیت کامنت‌ها معلومه. نیست؟چند روز مونده به محرم، خونه مامان بودم با بچه‌ها. مصطفی، زهرا و نرگسِ نسیم رو بدون خبرِ قبلی آورد اونجا. من که مشکلی نداشتم اما مامان... از عصر به بعد ‌کلافه بود. غر می‌زد که چرا بچه‌ها تلویزیون زیاد می‌بینند؛ نباید الان بخوابند و چرا این اینطوری رفتار می‌کنه و اون اونجوری و ... دمِ غروب، یکی دوتا از بچه‌ها خوابشون گرفت. مامان بیدارشون کرد. افتادند به گریه و لجبازی‌. من از عصبانیت شروع کردم به مرتب کردن خونه. پام محکم خورد به لبه چوبی مبل. دادم رفت هوا. زدم زیر گریه. فرداش تمام انگشت شصت پام، کبود و سیاه بود. بعد از دق خوردن کامل من، مصطفی رسید. با صورت اشکی از مامان خداحافظی کردم. به روش نیاوردم که چقدر حرص خوردم و ناراحتم ازش. مامان تقصیرها رو انداخت گردنِ خستگیِ من.‌ نپرسید چت شده. من ترجیح دادم فقط برم. فقط برم.بچه‌ها رو زدیم زیر بغل‌مون و رفتیم کنار خیابون منتظر اسنپ. دو بار اسنپ گرفتیم. هر دو بار کنسل کردند.زنگ زدیم به بابای زهرا و نرگس. بلاخره اومد و‌...اون روز، حالم بدجوری بد بود. از ناراحتی و غصه موهام رو کوتاهِ کوتاه کرده بودم. شب موقع خواب، انگار به پام وزنه چند کیلویی بسته بودند. گز گز می‌کرد. درد داشتم. مصطفی هم نبود مثل خیلی از شب‌ها.نوت گوشی‌ام رو باز کردم. نوشتم:اگر .... قطعا ترکت می‌کردم.اگر .... قطعا ترکت می‌کردم.اگر .... قطعا ترکت می‌کردم.اگر .... قطعا ترکت می‌کردم.همیشه ....روزی که بخوام ترکت کنم، هیچ چیز با خودم نمی‌برم جز کتاب‌هام و چند لباسِ بی‌خاطره.(نقطه چین‌ها اون چیزهایی هستند که حذف کردم از متن اصلی)گذشت و من فراموش کردم چی نوشتم. فاطمه‌زهرا رو باید می‌بردیم دندانپزشکی. اون روز به اصرار من، خانوادگی رف ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 12:10

شب تاسوعا من و مصطفی یک دعوای تاریخی کردیم. من نه داد زدم و نه گریه کردم. فقط توی خودم ریختم. همسر هم فردا صبحش عذرخواهی کرد اما این دعوا که از چرایی‌ و داستانش می‌گذرم، باعث شد فردا و پس‌فرداش حالم خراب باشه. تاسوعا و عاشورا سردرد بودم و سردرگم. خسته از بی‌صبری‌هام و حجم زیاد تناقض‌هام. انقدر خسته بودم که از خدا مرگ می‌خواستم. دیگه مطمئن بودم دارم بیمار روانی میشم. یعنی بیمار روانی که شاخ و دم نداره. بی‌تعادلیِ من، داشت رسما دائمی می‌شد. بعد از ظهر عاشورا، از امام حسین خواستم شفام بدن. اگر می‌دونستم اینقدر سریع شفا می‌گیرم، زودتر ازشون می‌خواستم. شایدم باید به یه مرز خاصی می‌رسیدم که رسیدم.همون روز، خیلی ساده، بهم الهام شد که زودتر نماز قضاهات رو بخون. این قدمِ اوله!همون روز چند تا نماز قضا خوندم. نمید‌ونم چند تا نماز ازم قضا شده. یه سری‌هاش مربوط به دوران نوجوانی میشه. اون زمان هر وقت نمازم رو دیروقت می‌خوندم، مامان با غیظ نگام میکرد. از ترس سنگینی نگاهش، گاهی قید نماز خوندن رو می‌زدم. گاهی هم می‌رفتم تو اتاق و در رو می‌بستم و تند تند می‌خوندم تا نفهمن نمازم دیر شده. اینجوری شد که تازه بعد از ازدواج، من با نماز ارتباط مثبت برقرار کردم. اما از اول امسال که مقارن با ماه رمضون بود، من با نماز حس جدید و نابی رو تجربه کردم. نماز خیلی دلنشین شد برام. مثل خوردن آب خنک موقع له له زدن از تشنگی. گاهی وضو می‌گرفتم برای قرآن خوندن اما فکر می‌کردم باید نماز بخونم تا آرام بشم... ولی گمونم دلیل اینکه شفای من در نماز قضا هست این نیست که با نماز انس پیدا کردم. اینه که نماز اتصال من با دنیای شهود و آینده ست. دنیایی که متعلق به عالم ازلی و ابدی‌ هست. من با هر نماز، از ا ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 12:10

خیلی ساده می‌خوام بنویسم. مطلب الان من با یه دغدغه شروع میشه. اینکه جامعه به شدت ملتهب داره میشه و یه عده حزب‌اللهی بی‌توجه به این التهاب، همچنان دارن راه حل خروج از وضعیت موجود رو، امر به معروف و نهی از منکر عنوان می‌کنند ولی اون چیزی که اون‌ها از امر به معروف اراده کردند، اساسا کار رو درست که نمی‌کنه هیچ، خراب‌تر هم می‌کنه. قبلش چند تا نکته بگم. اول اینکه مخاطب این پست، فراتر از حزب‌اللهی‌های بلاگستان هست و احتمالا با تغییراتی در جای دیگری منتشرش می‌کنم چون اساسا من اینجا بازدید کمی دارم و بیرون از اینجا، گاهی که مطالبم می‌چرخه، بیشتر از هزار نفر بازدید دارم. دوم اینکه شاید از پست‌های من معلوم نشه دقیقا چه‌جوری هستم. من هم خودم رو حزب‌اللهی می‌دونم. افتخارم هم هست اما بلاخره طیف وسیعی از حزب اللهی‌ها وجود دارند. من خیلی مقید به حجاب شرعی هستم و ملاک‌های اصلی حجاب برام خیلی مهمه. در عین حال، خیلی بی‌ادعا هستم تو این قضیه. من حتی با حجابم هم حاضر نیستم به نظر خیلی حزب‌اللهی به نظر بیام. از این قضیه دوری می‌کنم شخصا. به نظرم برای سلامت روانم لازم هست. شاید بعدا در موردش نوشتم. اما وبلاگم هم همینطوریه. اینجا رو که می‌خونید، انگار مطالب خاله زنک طوری از یک زن جوان خانه‌دار می‌خونید که هیچ ابایی نداره از مشکلاتش هم بنویسه. اینم جزو اصول منه. از روتوش بدم میاد و دلیل هم داره این‌جور نوشتم. حالا بعضی‌ها بدشون میاد که من اینقدر بی‌پروا می‌نویسم. مادامی که حدود اخلاقی و دینی رعایت بشه، سلیقه است! اما من هم حزب‌اللهی هستم و این یک نقد درون گفتمانی هست. سوم اینکه فکر نکنید من اهل امر به معروف و نهی از منکر نیستم. الحمدلله هستم. امر به معروف و نهی از منکر در زمینه حجاب هم می‌کنم. در مس ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 12:10